شاهکار ترانه فیلم Closer : حس و حالی که ترانه The Blowers Daughter برمی انگیزد
به گزارش سرمایه گذاری ایکیوسی، نخستین بار که ترانهٔ The Blowers Daughter با صدای دِیمیِن رایس را شنیدم، گویی دنیا برای لحظه ای از حرکت ایستاد. آن صدا، که نه فریاد بود و نه زمزمه، از جایی می آمد که مخاطب را بی اختیار به سکوت وامی داشت. چیزی در آن آهنگ نهفته بود که به سادگی به دل می نشست؛ نه از رهگذر پیچیدگی های موسیقایی، بلکه به سبب صداقت عریانش. حس کردم کسی دارد از دردی سخن می گوید که نامی ندارد، اما برای بسیاری آشناست؛ دردی که در دل خاموشی ها ریشه دارد. صدای رایس، شکسته اما نجیب، پرده از زخمی می گگردد که شاید هرگز التیام نمی یافت، اما با همین آواز، تحمل پذیر می شد. آن بندِ معروف، که بارها تکرار می گردد: I cant take my eyes off you، به سان وردی عاشقانه، چون پتکی آرام بر فکر و قلب فرود می آمد. آن لحظه، من دیگر مخاطب نبودم؛ بخشی از آن ترانه شده بودم، با تمامی خاطرات و دلتنگی هایی که گمان می کردم پشت سر گذاشته ام. موسیقی، بی آنکه بخواهد، با سادگی دل انگیزش، مرا به درون خود کشاند.

دِیمیِن رایس کیست؟
دِیمیِن رایس، ترانه سرا و خواننده ای اهل ایرلند است که موسیقی اش بیش از آن که بر ساختار و تکنیک تکیه داشته باشد، بر احساس و صداقت بنا شده است. او در سال های شروعین دههٔ 2000 میلادی با آلبوم اول خود به نام O پا به عرصه گذاشت و در همان ابتدای راه، نامش با ترانه هایی چون Cannonball و The Blowers Daughter بر سر زبان ها افتاد. رایس از آن دسته هنرمندانی ست که ترجیح می دهد در حاشیه بماند، از معروفیت گریزان باشد و بیشتر به جوهرهٔ موسیقی وفادار. صدای او، با آن لرزش خاص و شنمایندگی متمایز، نه تنها امضای شخصی اش در ترانه سرایی ست، بلکه یکی از ویژگی هایی ست که مخاطب را بی درنگ با احساس اثر درگیر می نماید. او در بسیاری از آثارش، مضامین فقدان، دلتنگی و تمنای عشق را با زبانی ساده اما نافذ بیان می نماید. همکاری هایش با لیزا هانیگان، خواننده و نوازندهٔ توانای ایرلندی، نیز به جذابیت آثارش افزوده است. دِیمیِن رایس هنرمندی ست که در دل سکوت، فریاد می زند و در اوج آرامش، مخاطب را به تلاطم می کشاند. موسیقی او، برای بسیاری، پناهی ست در روزهای مبهم و دلگیر. شاید راز ماندگاری اش در همین باشد: او نمی خواند تا شنیده گردد، می خواند تا حس گردد.
این ترانه در کدام فیلم اجرا شد؟
ترانهٔ The Blowers Daughter با اجرای دِیمیِن رایس، حضوری پررنگ در فیلم تحسین شدهٔ Closer (نزدیک تر) به کارگردانی مایک نیکولز دارد. این فیلم، محصول سال 2004، اقتباسی ست از نمایشنامه ای نوشتهٔ پاتریک ماربر و با بازی درخشان جولیا رابرتس، جود لا، ناتالی پورتمن و کلایو اوون ساخته شد. فیلم روایتی ست از درهم تنیدگی عاطفی چهار شخصیت که در فضایی مدرن، سرد و پرابهام به یکدیگر نزدیک و از هم دور می شوند. قصه نه بر پایهٔ حادثه، بلکه بر گفت وگو، دروغ، هوس، حقیقت و دلتنگی می چرخد؛ چیزی شبیه به یک قطعه موسیقی کلاسیک با سازهای شکسته.
در صحنهٔ شروعین فیلم، ترانهٔ The Blowers Daughter پخش می گردد؛ ناتالی پورتمن در حال عبور از خیابان است و جود لا از آن سوی پیاده رو مجذوب او می گردد. هیچ گفت وگویی رد و بدل نمی گردد، فقط نگاه است و موسیقی. این انتخاب درخشان، نه تنها حال وهوای فیلم را به درستی معرفی می نماید، بلکه احساس تماشاگر را از همان شروع به گروگان می گیرد. انگار قرار است این آهنگ، ترجمان بی واژهٔ رابطه ای باشد که هم از جنس عشق است، هم از جنس ناتمام ماندن. ترانه نه تنها بر صحنه، بلکه بر کل فیلم سایه می افکند؛ چون صدای قلب هایی که هیچ گاه به زبان نمی آیند.
چطور این موسیقی بر داستان فیلم Closer نشسته بود؟
در فیلم Closer، موسیقی The Blowers Daughter نه صرفاً یک قطعهٔ صوتی ست، بلکه به نوعی تبدیل به خون جاری در رگ های داستان شده است. این ترانه در ابتدای فیلم، به مثابه دری است که مخاطب را به دنیای درونی شخصیت ها دعوت می نماید؛ دنیایی پُر از تمنّاهای سرکوب شده، شورهای ناپایدار و دروغ هایی که گاه از صداقت تلخ ترند. ساز ساده اما گیرا، صدای شکستهٔ رایس، و آن تکرار وسواس گونه جملهٔ I cant take my eyes off you، درست در لحظه ای پخش می گردد که دو شخصیت اصلی، بدون گفت وگو، تنها با نگاه به یکدیگر متصل می شوند. این ارتباطی که هیچ نامی ندارد، دقیقاً بازتابی ست از مضمون کلی فیلم: پیوندهایی که بی صدا شروع می شوند و پرهیاهو به خاتمه می رسند. این موسیقی همان قدر که به فیلم جان می دهد، آن را نیز به دام می اندازد؛ چون اجازه نمی دهد هیچ حس یا رابطه ای به راحتی از دل تماشاگر عبور کند. ترانه، همچون یک روح سرگردان، بر تمام صحنه ها سایه می افکند؛ گویی حقیقت اصلی فیلم، نه در دیالوگ ها بلکه در نت های این آهنگ پنهان شده است.
دربارهٔ ریتم، ضرب آهنگ و دلنشینی موسیقی
در ساختار موسیقایی The Blowers Daughter، همه چیز به سوی کمینه گرایی پیش می رود؛ یعنی نه از افکت های دیجیتال خبری هست، نه از سازبندی پیچیده. رایس تنها با یک گیتار آکوستیک و صدایی که گویی از درون حفره ای عمیق می آید، دنیایی از احساس می سازد. ریتم این ترانه کند اما پیوسته است؛ ضرب آهنگی که به آرامی می تپد، بی آن که عجله ای برای رسیدن داشته باشد. این آهنگ به جای آن که شنیده گردد، احساس می گردد؛ چون هر نت، انگار آهی ست که از دل برمی آید. سازهای زهی در پس زمینه به آرامی ورود می نمایند، اما هیچ گاه غالب نمی شوند؛ حضورشان لطیف است، همان طور که دلتنگی لطیف اما کشنده است. ساختار تکراری و مینیمالیستی قطعه، به مخاطب اجازه می دهد که درون آن غرق گردد؛ نه برای شنیدن چیزی تازه، بلکه برای تکرار حسّی که شاید خودش هم نمی دانسته در دل دارد. همه چیز در این آهنگ به گونه ای طراحی شده که حس را از کلمات عبور دهد و مستقیماً به جان بنشاند.
آیا ترانه در زمان پخش مشهور شد؟
بله، بی هیچ تردیدی. پس از پخش فیلم Closer، این ترانه همچون جواهری کشف نشده، به یک باره در دنیا موسیقی مستقل درخشید. تا پیش از آن، رایس بیشتر در میان هواداران موسیقی آلترناتیو شناخته شده بود، اما انتشار این ترانه در فضای فیلم، جایگاه او را به سرعت به سطحی بالاتر رساند. مردم نه فقط از روی علاقه، که از دلِ احتیاج به این ترانه گوش سپردند؛ احتیاجی که از دل عاشقانه های ناتمام و خاطرات تلخ زاده شده بود. ترانه در چارت های موسیقی اروپا و استرالیا فروش خوبی داشت و خیلی زود، به یکی از شناخته شده ترین آثار عاشقانه دههٔ 2000 تبدیل شد. حتی بسیاری از سریال ها، تیزرهای تبلیغاتی، و اجرای های زنده نیز به سراغش رفتند. با این حال، شاید ماندگاری واقعی اش نه در نمودارها، که در فکر و دل میلیون ها مخاطب ای باشد که هر بار با شنیدن آن، بخشی از خود را به یاد می آورند.
چرا این ترانه هنوز زنده است؟
در دنیای که هر روز با میلیون ها نغمه و صدا پر می گردد، برخی ترانه ها نه تنها شنیده می شوند، بلکه ماندگار می مانند؛ در قلب ها، در خاطرات، در آن لحظه های خاموشی که فقط موسیقی می تواند آن را معنا کند. The Blowers Daughter یکی از همین ترانه هاست. چیزی در آن هست که زمان و مکان نمی شناسد. آدم ها در هر سن و حالی که باشند، اگر روزی دچار عشق گمشده ای شده باشند، بی شک جایی در دل شان، صدای رایس را زمزمه نموده اند. این ترانه، تصویر ناتمام رابطه ای ست که نه عاشقانه تمام می گردد، نه با نفرت، بلکه در خلأ، در یک نبودنِ پررنگ به خاتمه می رسد. راز ماندگاری اش در همین ابهام نهفته است؛ در اینکه به جای گفتن، حس می نماید؛ به جای شرح، سؤال می سازد. هر بار که پخش می گردد، گویی یادآور جمله ای ست که هیچ وقت به زبان نیاورده ایم… و شاید هرگز نخواهیم.
درباره عنوان مرموزش: The Blowers Daughter
عنوان ترانه نیز مانند خود آن، پوشیده در لایه هایی از معناست. The Blowers Daughter یعنی دختر نوازنده ساز بادی، یا در ترجمه ای آزادتر، دخترِ کسی که نغمه می دمد. اما این تعبیر مستقیم، بیشتر بهانه ای ست برای روایتی استعاری. رایس هیچ گاه به وضوح نگفته این دختر کیست، یا آیا اصلاً چنین کسی واقعاً وجود دارد. برخی شنیده ها از معلمی موسیقی می گویند، برخی از دلباختگی در زندگی واقعی. اما بیش از هر چیز، این عنوان همچون نامی بی صاحب است؛ صدایی که به چیزی فراموش شده اشاره دارد، اما دقیقاً نمی گوید به چه. این ابهام، رازناک بودن ترانه را دوچندان می نماید. این دختر ممکن است معشوقی واقعی باشد، یا نمادی از هر حس ناکام و هر عشقی که در نیمه راه، ناتمام مانده است.
آیا The Blowers Daughter فقط درباره عشق است؟
شاید در نگاه اول، بله. اما وقتی بیشتر در آن مکث می کنی، می بینی این ترانه نه فقط درباره عشق، بلکه درباره از دست دادن است-از دست دادن کسی، چیزی، بخشی از خود. درباره آن لحظه هایی ست که نه می خواهی بروی، نه می توانی بمانی. آن مرز ظریفی که میان دل دادگی و دل بریدگی قرار گرفته است، همان جاست که رایس ایستاده و می خواند. این آهنگ به آدمی یادآوری می نماید که گاهی، تلخ ترین بخش یک رابطه، رفتن نیست؛ بلکه آن لحظه ای ست که درک می کنی دیگر نمی توانی چشم از او برداری، حتی اگر رفته باشد. ترانه، نوعی مکاشفه است؛ سفری به درون اندوه، اما بدون ترس. سفری که مخاطب را دعوت می نماید تا با خودش روبه رو گردد.
صدای انسانی در دل سکوت دیجیتال
در دنیای امروز، که موسیقی هرچه بیشتر به سمت الکترونیکی شدن، ضرب های مصنوعی، و تنظیم های سنگین می رود، ترانه ای چون The Blowers Daughter همچون نَفَسی تازه است. صدایی بی واسطه، که به جای خیره کردن گوش، با دل حرف می زند. شاید همین بی پیرایگی ست که باعث شده مخاطبین نسل های بعدی نیز به آن گرایش پیدا نمایند. جوانی که امروز در اتاقش تنها نشسته، همان قدر با این ترانه احساس نزدیکی می نماید که عاشقی دل خسته در سال 2004. این ترانه اثبات می نماید که سادگی، وقتی با صداقت همراه گردد، از هر چیز دیگری نافذتر است.
ترجمه مفهومی و شاعرانه از ترانه ی
The Blowers Daughter - Damien Rice
و تو گفتی
که دیگر نمی توانی مرا بخواهی
نمی توانی به من دل ببندی
و من،
با تمام تنهایی ام، تنها ایستاده بودم
در اتاقی بی صدا،
با خاطره ای که هنوز صدای تو را در خود داشت
و تو گفتی
که دیگر نمی توانی به من فکر کنی
که زمان گذشته است
و من…
نمی توانستم چشم از تو بردارم
نه از نگاهت، نه از خاطره ات
نه از آن لحظه ای که هنوز به من لبخند می زدی،
بی آن که بدانی، آخرین لبخندت را می بینی
چه چیزی مرا وادار کرد
که همچنان نگاهت کنم
باورم نمی شد رفتن تو
همین قدر بی صدا باشد
و من…
نمی توانستم چشم از تو بردارم
نه از حضور نادیدنی ات
نه از رد پایت در فکرم
نه از آن واژه هایی که هیچ وقت نگفتی
اما همواره در جانم زمزمه می شوند
و تو،
دختر نغمه ساز،
فرزند صدایی که هیچ وقت خاموش نمی گردد
تو رفتی
اما هنوز نفس می کشی در تک تک سکوت های من
و حالا،
کسی دیگر آمده
اما من هنوز،
چشم از تو برنداشته ام
و نخواهم داشت
منبع: یک پزشک